سلام علیکم
باز باران فاطمیه میپرم من تا مدینه...بخدا قصه درد دله ما فقط همینه:
((باز باران بی ترانه
باصدای تازیانه
پرکشیده تا مدینه
بخدا قصه همینه
یکی بود یکی نبود
یکی سالم تو سجود
یکی خسته و کبود...
باز باران با ستاره
چادری خاکی و پاره
قلبه کوچیکه ستاره واسه رفتن بی قراره
باز باران بی محبت
میخورد بر روی صورت
مادری در پشت درب و
آدمان بی مروت...
یادم آمد توی خونه
پشت او در رد خونه
مادرم دلخون و خسته
دسته بابا رو کی بسته؟
هی نگاه میکرد بابامون روی مسمار,عاشقونه
گریه هاش شد بی بهونه
خندهاش رفت از زمونه
هی صدا میزد خدا زهرا جوونه
تو نزار بره بزار پیشم بمونه...
هی میگفت دارو ندارم رو میدم ولی چشماتو نبند
هی میگفت زهرا به گریه هام نخند
هی میگفت آخه چرا تو رو زدند
هی میگفت آخ که چه این مردم بدند..
دیگه بارون نمیباره
رفته تابوت رو بیاره
تا دلیل گریه هاشو تویه تابوتش بزاره
تاگل یاس سفیدُ تویه این دنیای وحشی جانزاره
آره امشب شبه آخر , شبه قلبه بی قراره...
بجای ابر,غلام داره میباره...
قشنگ بود
سلام علیکم خسته نباشید از اینکه به وبلاگ می چاره ساز وبلاگ خودتون سر زدید متشکرم چند سوال دارم ۱- آیا شما خودتون شاعر هستین ؟
۲- اجازه میدهید اشعارتون را در وبلاگم انتشار بدم؟
۳- موافق با تبادل لینک هستید اگه ؟ بچه کجایید و جند سالتونه؟
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود ،
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود ،
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه ،
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود .
شهادت حضرت زهرا (س) بر شما تسلیت باد
منتظرتون هستم دوستار همه آدمهای با محبت هستم
باز بارونت خوراکه منهبچه که بودم عاشقه شعر باز باران با ترانه بودم و درس شب بود ماه پشت ابر بود